سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پشت خاکریز

سلام...

اشکهایم داشتند به بغضی طاقت فرسا در دل تبدیل می شدند که بالاخره در شب هفتم جایی به جز مسجد پیدانکردم؛ برایم بسیار خوشایند بود که پس از ایام فاطمیه دوباره جایی بروم که اشکها همه از روی خلوص است و نه برای ریا. میخواستم برای قاسم باشم و روضه ی نوجوانی را به گوش بسپارم که فلاسفه ی ما از هضم آن در این سن عاجز بمانند میخواستم دوباره با آه و سوز مداح بشنوم شهادت شیرینتر از عسل است برایم ...

اما قسمت آن بود که شهادت شش ماهه ای را ناظر باشم؛
امامم تاب تشنگی اصغرش را نداشت، نمی توانست بی تابی او را ببیند و او را به میدان برد... مداح میگفت در جایی شنیده که امامم، مولایم، اربابم اصرار بر این دارد که حداقل به علی آب دهند ... یا امامم چه کشیدی؟ مگر قرار بر این نبود که جهان پس از خدا به فرمان تو باشد آنها چه کردند........

لعنت خدا برآنها که از شهید کردن بچه ای شش ماهه این چنین شاد شدند آن هم با چه؟ تیری سه شعبه...........

خون اصغر، آسمان را سرخ کرد خون اصغر بود، که آسمان شرمنده گشت

آسمان وعظمت یکی است و شرمنده شد، اما حرمله چه...؟

سر اصغر برای نیزه کوچک بود پس همان به که به خاک سپرده شود..

پدرش چه کند روی رفتن به خیمه با نوزادی شش ماهه و آن گلوی سفید نرم و لطیف نوزادو تیرـ.ـ.ـ.ـ. چه صحنه ایــ....

پس آن شد که خاکهای پشت خیمه علی را به آغوش بکشند شاید امام در حالی که خاک ها کنار میزد پس از مدتی گفته

علی بابا بلندشو...

همان برای مولا بس که لیلا در آخرین دیدار بابا با اصغر سر برسد...

ali asghar

اصغرکوچکترین شهید نینوا بود، او یک شبه مرد شد، او امضای سند مظلومیت کربلاستــ..

یا صاحب الزمان

 ما کوفی نیستیم که امام زمانمان را تنها بگذاریم  تو ظهور کن منتظرانت بسیارند اما کوفیان نیز با یک شیطان وسوسه،

کج شدند دعا کن تا نورت را ازپشت ابر ببینیم..

 

-----------------------------------------

بد نیست که بگم: واقعه ی کربلا از نادیده گرفتن غدیر است...

 

 


نوشته شده در جمعه 91/9/3ساعت 2:33 صبح توسط گمنام... نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin